برنامه رادیویی با خواندن آیه ۱۹-۲۲ (۳۰ دقیقه)
۱ دو روز بعد، یک جشن عروسی در منطقۀ قانای جلیل برپا شد و مادر عیسی نیز در آنجا بود. ۲ عیسی و شاگردانش هم به عروسی دعوت شده بودند. ۳ وقتی شراب تمام شد، مادر عیسی به او گفت: «آنها شراب ندارند.» ۴ عیسی به او جواب داد: «مادر، این کار چه ربطی به من و تو دارد؟ هنوز آن وقت معین من نرسیده است.» ۵ مادرش به نوکران گفت: «هر چه به شما می گوید، آن را انجام دهید.»
۶ در آنجا شش خُم سنگی بود که برای مراسم پاک شدن یهودیان استفاده می شد و هر خُم تقریباً هشتاد لیتر گنجایش داشت. ۷ عیسی به نوکران گفت: «خُمها را از آب پُر کنید.» آنها خُمها را تا لب پُر کردند. ۸ پس به آنها گفت: «اکنون کمی از آن را بگیرید و نزد مسؤول جشن ببرید.» و آنها چنین کردند. ۹ مسؤول جشن، آبی را که به شراب تبدیل شده بود چشید. او نمی دانست آن را از کجا آورده اند، اما نوکرانی که خُمها را پُر از آب کرده بودند، می فهمیدند. پس مسؤول جشن داماد را صدا کرد و ۱۰ گفت: «هر کس بهترین شراب را اول به مهمانان می دهد و وقتی خوب نوشیدند، آن وقت شراب ارزانتر را می آورد اما تو بهترین شراب را تا حال نگهداشته ای!»
۱۱ این اولین نشانۀ قدرت عیسی در منطقۀ قانای جلیل بود که عیسی به وسیلۀ آن جلال خود را ظاهر کرد و شاگردانش به او ایمان آوردند. ۱۲ بعد از آن عیسی همراه با مادر، برادران و شاگردان خود به کپَرناحوم رفت و آنها چند روز در آنجا ماندند.
۱۳ چون عید فِصَح یهودیان نزدیک بود، عیسی به اورشلیم رفت. ۱۴ در خانۀ خدا کسانی را دید که مصروف فروش گاو، گوسفند و کبوتر بودند و عده یی از صرافان نیز در آنجا نشسته بودند. ۱۵ پس عیسی از ریسمان قمچین ساخت و همۀ آنها را با گوسفندها و گاوها از خانۀ خدا بیرون راند. سکه های صرافان را دور انداخت و میزهای آنها را چپه کرد ۱۶ و به کبوتر فروشان گفت: «اینها را از اینجا بیرون ببرید. خانۀ پدر مرا به بازار تبدیل نکنید.» ۱۷ شاگردان عیسی به یاد آوردند که نوشته شده است: «آتش غیرت نسبت به خانۀ تو در من شعله ور است.»
۱۸ پس سران یهودیان به او گفتند: «چه نشانه یی به ما می دهی که حق انجام چنین کارها را داری؟» ۱۹ عیسی جواب داد: «این عبادتگاه را ویران کنید و من آن را در مدت سه روز آباد خواهم کرد.» ۲۰ سران یهودیان گفتند: «ساختن این عبادتگاه چهل و شش سال طول کشید و تو می خواهی آن را در سه روز بنا کنی؟» ۲۱ لیکن عبادتگاهی که عیسی از آن سخن می گفت، بدن خودش بود. ۲۲ بعد از رستاخیز او از مُرده گان، شاگردانش به یاد آوردند که این را گفته بود و به نوشته های پیامبران و سخنان عیسی ایمان آوردند.
۲۳ در آن روزها که عیسی برای عید فِصَح در اورشلیم بود، اشخاص بسیاری نشانه های قدرت او را دیده، به نام او ایمان آوردند. ۲۴ اما عیسی خودش به آنها اعتماد نداشت، چون همه را خوب می شناخت، ۲۵ و لازم نبود کسی دربارۀ انسان چیزی به او بگوید، زیرا او می دانست که در دل انسان چه می گذرد.