چاپرښته ۲۰۲۴ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل
۱ پس از آن اگریپاس به پولُس گفت: «تو اجازه داری از خود دفاع کنی.» پولُس دست خود را بلند کرد و از خود چنین دفاع کرد: ۲ «جناب شاه اگریپاس! من خوشوقتم که امروز در حضور شما دربارۀ شکایتهایی که یهودیان از من دارند، دفاع می کنم. ۳ به خصوص این که می دانم شما به همه آداب و رسوم یهودیان و اختلافاتی که در بین آنها وجود دارد، آشنایی کامل دارید. تمنا دارم به دفاع من با حوصله مندی گوش فرا دهید.
۴ همۀ یهودیان می دانند که من از هنگام جوانی تا به حال چگونه در منطقۀ خود و اورشلیم زندگی کرده ام. ۵ آنها از اول مرا می شناختند و اگر بخواهند می توانند این را تصدیق کنند که من در تمام عمر خود پیرو گروه فریسی بوده ام که سختگیرترین فرقۀ دین ماست. ۶ و حالا به اتهام امید داشتن به آن چیزی که خدا به پدران ما وعده کرده بود، محاکمه می شوم. ۷ این همان وعده ای است که هر دوازده طایفۀ قوم ما امید دارند که روزی به انجام برسد. آنها شب و روز به خاطر آن عبادت می کنند. عالیجناب! یهودیان برای داشتن همین امید است که از من شکایت کرده اند. ۸ چرا برای حاضران قابل باور نیست که خدا مُرده گان را زنده می گرداند؟ ۹ من خودم همیشه فکر می کردم که باید با نام عیسای ناصری به هر شکلی که باشد، مخالفت کنم. ۱۰ در اورشلیم همین کار را کردم و با اختیاری که از سران کاهنان گرفتم، بسیاری از پیروان عیسی را به زندان انداختم و زمانی که آنها محکوم به مرگ می شدند، بر ضد شان رأی می دادم. ۱۱ من مدت زیادی ایشان را در کنیسه ها مجازات می کردم تا آنها را وادار کنم که از ایمان شان دست بکشند. من چنان خشمگین بودم که حتی آنها را در شهرهای خارج از کشور هم تعقیب می کردم تا ایشان را مورد جفا قرار دهم.
۱۲ برای چنین هدف با اختیار تمام و داشتن سفارش از سوی سران کاهنان، به دمشق رفتم. ۱۳ عالیجناب! هنگام ظهر، در راه نوری از آسمان دیدم که روشنتر از نور آفتاب به دَور من و همسفرانم درخشید. ۱۴ همه گی بر زمین افتادیم. بعد من صدایی شنیدم که به زبان عبری به من گفت: «ای شاوول! ای شاوول! چرا بر من جفا می کنی؟ مجادله با خداوند کار بیهوده ای است.» ۱۵ پرسیدم: «خداوندا، تو کیستی؟» جواب داد: «من همان عیسایی هستم که تو به او جفا می کنی. ۱۶ برخیز و روی پای خود ایستاده شو. من به تو ظاهر شدم که تو را به خدمت خود مؤظف سازم تا به آن چیزی که از من دیده ای و آنچه در آینده خواهی دید، شهادت دهی. ۱۷ من تو را از دست قوم یهود و از ملتهای بیگانه که تو را نزد آنها می فرستم، نجات خواهم داد. ۱۸ تا چشمان آنها را باز کنی و ایشان را از تاریکی به روشنایی و از قلمرو شیطان به سوی خدا بازگردانی تا گناهان آنها از طریق ایمان آوردن به من، بخشیده شود و در بین قوم خدا جا داشته باشند.»
۱۹ عالیجناب اگریپاس! پس من به آن الهامی که از آسمان برایم آمده بود، اطاعت کردم. ۲۰ اول به یهودیان ساکن دمشق، اورشلیم و سراسر یهودیه، و سپس در میان مردم غیر یهود موعظه کردم که توبه کنند و به سوی خدا برگردند و کارهایی انجام دهند که نشان دهندۀ توبه شان باشد. ۲۱ به همین دلیل یهودیان مرا در خانۀ خدا گرفتند و می خواستند بکُشند. ۲۲ اما تا امروز به یاری خداوند در اینجا ایستاده ام و به همه، چه خورد و چه بزرگ شهادت می دهم. چیزی را که من می گویم همان چیزی است که موسی و دیگر پیامبران از قبل پیشگویی کرده بودند که باید واقع می شد، ۲۳ یعنی این که مسیح باید رنج ببیند و اولین کسی باشد که از میان مُرده گان برخیزد تا نور نجات را به این قوم و دیگر قومها اعلام کند.»
۲۴ وقتی پولُس این سخنان را دربارۀ خود گفت، فِستوس فریاد زد: «پولُس، عقلت را از دست داده ای! علم زیاد، تو را دیوانه ساخته است.» ۲۵ اما پولُس جواب داد: «عالیجناب فِستوس! من دیوانه نیستم بلکه با هوشیاری کامل حقیقت را بیان می کنم. ۲۶ جناب شاه اگریپاس! چون شما نیز از این چیزها با خبرید، پس من هم آزادانه در حضور تان صحبت می کنم. فکر نمی کنم که در این باره چیزی از نظر تان دور مانده باشد، چون چیزی نبوده که در پنهان اتفاق افتاده باشد. ۲۷ شاه اگریپاس! آیا شما به پیامبران ایمان دارید؟ من می دانم که عقیده دارید.» ۲۸ اگریپاس به پولُس گفت: «در این وقت کم، می خواهی مرا مسیحی بسازی؟» ۲۹ پولُس گفت: «از خدا می خواهم که نه تنها شما بلکه همه کسانی که امروز سخنان مرا می شنوند مانند من گردند، البته نه در بند این زنجیرها.»
۳۰ آنگاه پادشاه از جا برخاست و والی و برنیکی و بقیه حاضران هم برخاستند. ۳۱ وقتی بیرون رفتند در گوشه یی به همدیگر گفتند: «این شخص کاری نکرده است که به خاطر آن اعدام یا زندانی شود.» ۳۲ اگریپاس به فِستوس گفت: «اگر از امپراطور دادخواهی نکرده بود، می توانست آزاد شود.»