برنامه رادیویی با خواندن آیه ۴۲ (۳۰ دقیقه)
۱ بعد از این عیسی هفتاد و دو نفر دیگر را انتخاب کرد و آنها را دو به دو پیشاپیش خود، به شهرها و جاهایی که می خواست از آنها دیدن نماید، فرستاد. ۲ عیسی به آنها گفت: «محصول فراوان است اما کارگر کم. پس، از صاحب محصول خواهش کنید که کارگران بیشتری برای جمع آوری محصول بفرستد. ۳ بروید و بدانید که من شما را مانند بره ها در بین گرگها می فرستم! ۴ با خود خریطه، خورجین و کفش نگیرید و در بین راه به کسی سلام نگویید. ۵ به هر خانه یی که داخل می شوید اولین سخن شما این باشد: «صلح و سلامتی بر این خانه باد.» ۶ اگر کسی اهل صلح و صفا در آنجا باشد، سلام شما بر او قرار خواهد گرفت؛ ورنه آن سلام به خود شما باز خواهد گشت. ۷ در همان خانه بمانید و از آنچه نزد شما می گذارند بخورید و بنوشید، زیرا کارگر مستحق مزد خود است. خانه به خانه نگردید. ۸ وقتی به شهری وارد می شوید و از شما استقبال می کنند، غذایی را که برای شما تهیه می کنند، بخورید. ۹ مریضان آنجا را شِفا دهید و بگویید: «پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.» ۱۰ وقتی به شهری وارد می شوید و روی خوشی به شما نشان نمی دهند، به داخل کوچه های آن شهر رفته بگویید: ۱۱ «خاکی را که از شهر شما به پاهای ما چسپیده است، پیش روی شما می تکانیم. اما این را بدانید که پادشاهی خدا نزدیک شما شده است!» ۱۲ برای شما اطمینان می دهم که در روز داوری، خدا این شهر را بیشتر از شهر سُدوم جزا خواهد داد!
۱۳ وای بر تو ای خورَزین! وای بر تو ای بیت صیدا! اگر معجزه هایی که در شهرهای شما انجام شد در صور و صیدون می شد مردم آنجا مدتها پیش لباس ماتم می پوشیدند، روی خاکستر می نشستند و توبه می کردند. ۱۴ ولی روز داوری برای صور و صیدون بیشتر قابل تحمل خواهد بود تا برای شما. ۱۵ و تو ای کپَرناحوم! می خواستی به بهشت برسی؟ اما به دوزخ انداخته خواهی شد!»
۱۶ عیسی به شاگردان خود گفت: «هر کسی به شما گوش دهد به من گوش داده است؛ هر کسی شما را رد کند مرا رد کرده است؛ و هر کسی مرا رد کند فرستندۀ مرا رد کرده است.»
۱۷ آن هفتاد و دو شاگرد خوش و شادمان بازگشتند و گفتند: «سَروَرا، وقتی ما به نام تو امر کردیم حتی ارواح شیطانی هم از ما اطاعت کردند!» ۱۸ عیسی جواب داد: «من دیدم چطور شیطان مانند رعد و برق از آسمان سقوط کرد. ۱۹ گوش کنید! من به شما قدرت آن را داده ام که مارها و گژدمها را زیر پا کنید و بر تمام قوای دشمن پیروز شوید؛ هرگز هیچ چیز به شما آسیب نخواهد رسانید. ۲۰ اما از این خوشی نکنید که ارواح شیطانی از شما اطاعت می کنند بلکه از این خوش باشید که نامهای شما در عالم بالا ثبت شده است.»
۲۱ در آن لحظه عیسی در روح مقدس خوشی کرد و گفت: «ای پدر، ای خداوند آسمان و زمین! تو را سپاس می گویم که این چیزها را از خِرَدمندان و دانایان پنهان نمودی و به نوآموزان آشکار ساختی. بلی، ای پدر رضای تو چنین بود. ۲۲ پدرم همه چیز را در اختیار من گذاشته است. فقط پدر می داند که پسر کیست؛ و فقط پسر و کسانی که پسر بخواهد، پدر را به آنها آشکار سازد، می دانند که پدر کیست.»
۲۳ عیسی در خلوت رو به شاگردان کرد و گفت: «خوشا به حال آن چشمانی که آنچه را شما می بینید، ببینند! ۲۴ برای تان می گویم که پیامبران و پادشاهان بسیار آرزو می کردند که آنچه را شما می بینید، ببینند اما ندیدند و آنچه را شما می شنوید، بشنوند اما نشنیدند.»
۲۵ روزی یکی از علمای شریعت آمد و برای آزمایش از عیسی سوال کرد: «استاد، چه باید بکنم تا زندگی ابدی به دست بیاورم؟» ۲۶ عیسی در جواب از او پرسید: «در تورات چه نوشته شده است؟ تو چطور آن را می فهمی؟» ۲۷ آن مرد جواب داد: «خداوند خدای خود را با تمام دل، تمام جان، تمام قدرت و تمام فکر خود محبت کن؛ و همسایه ات را مانند خود دوست بدار.» ۲۸ عیسی گفت: «درست جواب دادی. این کار را بکن که زندگی ابدی خواهی داشت.»
۲۹ اما آن معلم شریعت برای این که خود را بر حق بداند از عیسی پرسید: «همسایۀ من کیست؟» ۳۰ عیسی چنین جواب داد: «مردی از اورشلیم به اریحا می رفت، در راه به دست دزدان افتاد. دزدان او را لت و کوب و لُچ کردند و به حالت نیمه جان رهایش کردند و رفتند. ۳۱ تصادفی یک کاهن از همان راه می گذشت اما وقتی کاهن آن مرد را دید، راه خود را چپ کرد و از طرف دیگر جاده رفت. ۳۲ همچنان یک لاوی به آنجا رسید. وقتی لاوی آن مرد را دید، راهش را چپ نمود و گذشت. ۳۳ پس از آن یک مسافر از قوم سامری از همان راه می گذشت و وقتی آن مرد را دید دلش به حال او سوخت. ۳۴ مسافر نزد او رفت، زخمهایش را با شراب شُست و بر آنها روغن مالید و با تکه یی آنها را بست. پس مسافر آن مرد را برداشت و سوار چهارپای خود کرده به مهمانخانه بُرد و در آنجا از او پرستاری کرد. ۳۵ روز بعد دو سکۀ نقره درآورد و به صاحب مهمانخانه داد و گفت: «از او پرستاری کن و اگر بیشتر از این خرج کردی، وقتی برگشتم به تو می دهم.» ۳۶ به نظر تو کدام یک از این سه نفر همسایۀ آن مرد که به دست دزدان افتاده بود، می باشد؟» ۳۷ معلم شریعت جواب داد: «آن کسی که به او ترحم کرد.» عیسی گفت: «برو و مانند او رفتار کن.»
۳۸ در جریان سفر عیسی و شاگردانش به قریه یی رسیدند، در آنجا زنی به نام مرتا او را به خانۀ خود دعوت و پذیرایی کرد. ۳۹ آن زن، خواهری به نام مریم داشت که پیش پاهای عیسی نشسته به سخنان او گوش می داد. ۴۰ مرتا چون زیاد کار داشت، پریشان شد و نزد عیسی آمده گفت: «سَروَرم، فکر نمی کنی که خواهرم مرا در کارهای خانه تنها مانده است؟ به او بگو بیاید و به من کمک کند!» ۴۱ اما عیسی در جواب گفت: «مرتا، مرتا، تو برای بسیار چیزها پریشان و ناراحت هستی. ۴۲ اما فقط یک چیز مهم است. آنچه مریم انتخاب کرده از همه بهتر است و از او گرفته نخواهد شد.»