چاپرښته ۲۰۲۴ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل
۱ به یقین به شما می گویم، هر کسی که از دروازه به طویلۀ گوسفندها وارد نشود بلکه از راه دیگری بالا رود، دزد و راهزن است. ۲ اما کسی که از دروازه وارد می شود، چوپان گوسفندها می باشد. ۳ دروازه بان، دروازه را برای او باز می کند و گوسفندها صدایش را می شنوند. او گوسفندهای خود را به نام صدا می زند و آنها را به بیرون هدایت می کند. ۴ وقتی گوسفندهای خود را بیرون می برد، خودش پیشاپیش آنها حرکت می کند و گوسفندها به دنبالش می روند، زیرا صدای او را می شناسند. ۵ اما هرگز به دنبال آدم بیگانه نمی روند بلکه از او می گریزند، زیرا صدای بیگانه گان را نمی شناسند.» ۶ عیسی این مَثَل را برای ایشان گفت، ولی آنها نفهمیدند که او چه می گوید.
۷ پس عیسی بار دیگر به آنها گفت: «به یقین به شما می گویم که من برای گوسفندها، دروازه هستم. ۸ همه کسانی که پیش از من آمدند، دزد و راهزن بودند و گوسفندها به صدای آنها گوش ندادند. ۹ من دروازه هستم. هر کسی به وسیلۀ من وارد شود، نجات می یابد و به داخل و بیرون خواهد رفت و چراگاه پیدا خواهد کرد. ۱۰ دزد می آید تا دزدی کند، بکُشد و نابود سازد. من آمده ام تا آدمیان زندگی یابند و آن را به فراوانی داشته باشند. ۱۱ من چوپان نیکو هستم، چوپان نیکو، جان خود را برای گوسفندهایش فدا می کند. ۱۲ اما آن کسی که مزدور است و چوپان نیست و گوسفندها به او تعلق ندارند، وقتی ببیند که گرگ می آید، گوسفندها را می گذارد و فرار می کند. آنگاه گرگ گوسفندها را می گیرد و آنها را پراگنده می سازد. ۱۳ او می گریزد، چون مزدور است و به فکر گوسفندها نیست. ۱۴ من چوپان نیکو هستم. من گوسفندهایم را می شناسم و گوسفندهایم مرا می شناسند، ۱۵ همان طور که پدر مرا می شناسد و من پدر را می شناسم و جان خود را برای گوسفندها فدا می کنم. ۱۶ من گوسفندهای دیگری هم دارم که از این طویله نیستند، باید آنها را نیز بیاورم. آنها صدای مرا خواهند شنید، آنگاه همۀ آنها یک گله شده و یک چوپان خواهند داشت. ۱۷ از این سبب پدرم مرا دوست دارد که من جان خود را فدا می کنم تا آن را باز یابم. ۱۸ هیچ کس زندگی مرا از من نمی گیرد بلکه من به میل خود جان خود را می دهم. من اختیار دارم که آن را فدا سازم و اختیار دارم که آن را باز به دست آورم. این حکم را از پدرم دریافت کرده ام.»
۱۹ به خاطر این سخنان، بار دیگر در بین یهودیان دو دسته گی به وجود آمد. ۲۰ بسیاری از آنها گفتند: «او روح شیطانی دارد و دیوانه است. چرا به سخنان او گوش می دهید؟» ۲۱ دیگران گفتند: «این سخنان روح شیطانی نیست. روح شیطانی نمی تواند چشمان کور را بینا کند.»
۲۲ وقتی عید تقدیس خانۀ خدا در اورشلیم فرا رسید، زمستان بود ۲۳ و عیسی در خانۀ خدا و در داخل دالان سلیمان قدم می زد. ۲۴ یهودیان دَور او جمع شدند و از او پرسیدند: «تا چه وقت ما را در شک نگه می داری؟ اگر مسیح هستی، واضح به ما بگو.» ۲۵ عیسی به آنها جواب داد: «من به شما گفتم اما باور نکردید. کارهایی که به نام پدر انجام می دهم، آنها خود بر من شهادت می دهند. ۲۶ اما شما چون گوسفندهای من نیستید ایمان نمی آورید. ۲۷ گوسفندهای من صدای مرا می شنوند و من آنها را می شناسم و آنها مرا پیروی می کنند. ۲۸ من به آنها زندگی ابدی می بخشم و آنها هرگز هلاک نخواهند شد و هیچ کس نمی تواند آنها را از دست من بگیرد. ۲۹ پدری که آنها را به من بخشیده است، از همه بزرگتر است و هیچ کس نمی تواند آنها را از دست پدر من بگیرد. ۳۰ من و پدر یکی هستیم.»
۳۱ پس یهودیان بار دیگر سنگ برداشتند تا او را سنگسار کنند. ۳۲ عیسی به آنها گفت: «من کارهای بسیار خوبی از جانب پدر برای تان انجام دادم. به خاطر کدام یک از آنها می خواهید که مرا سنگسار کنید؟» ۳۳ یهودیان در جواب گفتند: «به خاطر کارهای نیک نیست که می خواهیم ترا سنگسار کنیم بلکه به خاطر کفر گویی توست، زیرا تو که خودت یک انسان هستی، خود را خدا می خوانی!» ۳۴ عیسی در جواب گفت: «مگر در شریعت شما نوشته نشده است که خدا گفت، شما خدایان هستید؟ ۳۵ اگر خدا کسانی را که کلام برای شان آمده، خدایان خوانده است و کلام خدا هرگز باطل نمی شود، ۳۶ چگونه می توانید به کسی که پدر او را تقدیس کرده و به جهان فرستاده است، بگویید کفر می گویی، زیرا که می گویم پسر خدا هستم؟ ۳۷ اگر کارهای پدرم را انجام ندهم، به من ایمان نیاورید. ۳۸ اما اگر انجام می دهم، حتی اگر سخنان مرا باور نمی کنید، حد اقل به کارهایم ایمان آورید تا بدانید و ایمان داشته باشید که پدر در من و من در پدر هستم.» ۳۹ آنها بار دیگر خواستند عیسی را دستگیر کنند اما او از نزد شان دور شد.
۴۰ پس از آن او از دریای اُردن گذشت و به جایی که یحیی قبلاً در آنجا تعمید می داد، رفت و در آنجا ماند. ۴۱ بسیاری نزد عیسی آمدند و گفتند: «یحیی هیچ نشانه یی انجام نداد اما تمام چیزهایی که دربارۀ این مرد گفت، راست بود.» ۴۲ پس بسیاری در آنجا به عیسی ایمان آوردند.