برنامه رادیویی با خواندن آیه ۱-۹ (۲۷ دقیقه)
۱ [سپس آنها همه به خانه های خود رفتند اما عیسی به کوه زیتون رفت. ۲ صبح وقت، عیسی باز به خانۀ خدا آمد و همۀ مردم به دَور او جمع شدند، او نشست و به آنها تعلیم داد. ۳ علمای شریعت و فریسیان، زنی را که در هنگام زنا گرفته بودند، پیش او آوردند و در میان جمعیت قرار دادند. ۴ آنها به عیسی گفتند: «استاد، این زن در هنگام عمل زنا گرفته شده است. ۵ موسی در شریعت به ما حکم کرده است که چنین زنان باید سنگسار شوند. اما تو چه می گویی؟» ۶ آنها این را از روی امتحان به او گفتند تا امکان تهمت زدن بر او را بیابند. اما عیسی سر خود را خم کرد و با انگشت خود روی زمین چیزی می نوشت. ۷ چون آنها به سوال کردن خود ادامه دادند، عیسی سر خود را بلند کرد و گفت: «آن کسی که در میان شما بیگناه است، سنگ اول را به او بزند.» ۸ عیسی باز سر خود را خم کرد و بر زمین چیزی می نوشت. ۹ وقتی آنها این را شنیدند، از اشخاص پیر شروع کرده همه گی شان یک به یک آنجا را ترک گفتند و عیسی با آن زن که در بین ایستاده بود، تنها ماند. ۱۰ عیسی سر خود را بلند کرد و به آن زن گفت: «آنها کجا رفتند؟ هیچ کس تو را محکوم نکرد؟» ۱۱ زن گفت: «هیچ کس، ای آقا.» عیسی گفت: «من هم تو را محکوم نمی کنم، برو و دیگر گناه نکن.»]
۱۲ عیسی بار دیگر با فریسیان سخن گفت و فرمود: «من نور جهان هستم، کسی که از من پیروی کند، در تاریکی قدم نخواهد زد بلکه نور زندگی را خواهد داشت.» ۱۳ آنگاه فریسیان به او گفتند: «تو دربارۀ خودت شهادت می دهی، پس شهادت تو اعتبار ندارد.» ۱۴ عیسی در جواب آنها گفت: «هر چند من بر خود شهادت می دهم، باز هم شهادتم راست است، زیرا من می دانم از کجا آمده ام و به کجا می روم، ولی شما نمی دانید که من از کجا آمده ام و به کجا می روم. ۱۵ شما از نظر انسانی قضاوت می کنید اما من در مورد هیچ کس قضاوت نمی کنم. ۱۶ ولی اگر قضاوت هم کنم، قضاوت من راست است، چون در این کار تنها نیستم بلکه پدری که مرا فرستاده نیز با من است. ۱۷ در شریعت شما نوشته شده است که گواهی دو شاهد اعتبار دارد. ۱۸ یکی خودم هستم که بر خود شهادت می دهم و دیگر پدری که مرا فرستاده است، بر من شهادت می دهد.» ۱۹ پس به او گفتند: «پدر تو کجاست؟» عیسی جواب داد: «شما نه مرا می شناسید و نه پدر مرا. اگر مرا می شناختید، پدر مرا نیز می شناختید.» ۲۰ عیسی این سخنان را در بیت المال خانۀ خدا در حالی که تعلیم می داد، گفت. اما هیچ کس او را گرفتار نکرد، زیرا وقت او هنوز نرسیده بود.
۲۱ عیسی باز به ایشان گفت: «من می روم و شما مرا جستجو خواهید کرد، ولی در گناهان خود خواهید مُرد و به جایی که من می روم نمی توانید بیایید.» ۲۲ پس یهودیان گفتند: «آیا او می خواهد خود را بکُشد؟ زیرا که می گوید به جایی که من می روم، شما نمی توانید بیایید.» ۲۳ عیسی به آنها گفت: «شما به این عالم پایین تعلق دارید و من از عالم بالا آمده ام، شما از این جهان هستید، ولی من از این جهان نیستم. ۲۴ از این جهت به شما گفتم که در گناهان خود خواهید مُرد، زیرا اگر ایمان نیاورید که من همان هستم، شما در گناهان خود خواهید مُرد.» ۲۵ پس آنها به او گفتند: «تو کیستی؟» عیسی به آنها گفت: «من همان کسی هستم که از اول به شما گفتم. ۲۶ من بسیار چیزها دارم که دربارۀ شما بگویم و محکوم تان کنم اما کسی که مرا فرستاد، بر حق است و من آنچه را که از او می شنوم، به مردم جهان می گویم.» ۲۷ آنها نفهمیدند که او دربارۀ پدر آسمانی به ایشان سخن می گوید. ۲۸ پس عیسی به آنها گفت: «وقتی شما پسر انسان را بلند کردید، آن وقت خواهید دانست که «من هستم» و از خود کاری نمی کنم بلکه همان گونه که پدر به من آموخته است، این سخنان را می گویم. ۲۹ کسی که مرا فرستاده، با من است. پدر، مرا تنها نگذاشته است زیرا من همیشه آنچه که او را خوشنود می سازد، انجام می دهم.» ۳۰ همین که این سخنان را گفت، عده یی زیادی به او ایمان آوردند.
۳۱ سپس عیسی به یهودیانی که به او ایمان آورده بودند، گفت: «اگر تعالیم مرا پیروی کنید، شاگردان واقعی من خواهید بود ۳۲ و حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.» ۳۳ آنها به او جواب دادند: «ما فرزندان ابراهیم هستیم و هرگز بردۀ کسی نبوده ایم. چطور می گویی، شما آزاد خواهید شد؟» ۳۴ عیسی در جواب شان گفت: «به یقین به شما می گویم، هر کس که گناه می کند، غلام گناه است. ۳۵ غلام همیشه در میان اهل خانه نمی ماند اما پسر برای همیشه می ماند. ۳۶ پس اگر پسر، شما را آزاد سازد واقعاً آزاد خواهید بود. ۳۷ من می دانم که شما فرزندان ابراهیم هستید. اما کوشش دارید مرا بکُشید، زیرا که سخنان من در شما جایی ندارد. ۳۸ من از آنچه در حضور پدر خود دیده ام، سخن می گویم و شما آنچه را که از پدر تان شنیده اید، انجام می دهید.»
۳۹ آنها گفتند: «ابراهیم پدر ماست.» عیسی به آنها گفت: «اگر فرزندان ابراهیم می بودید، کارهای ابراهیم را می کردید. ۴۰ شما می خواهید که مرا بکُشید و من آن کسی هستم که حقیقتی را که از خدا شنیدم به شما می گویم. ابراهیم چنین رفتار نکرد. ۴۱ شما کارهای پدر خود را انجام می دهید.» آنها به او گفتند: «ما حرام زاده نیستیم، ما یک پدر داریم و آن خود خداست.» ۴۲ عیسی به آنها گفت: «اگر خدا پدر شما می بود، مرا دوست می داشتید، زیرا من از جانب خدا فرستاده شده ام. من خودسرانه نیامده ام بلکه او مرا فرستاده است. ۴۳ چرا سخنان مرا نمی فهمید؟ زیرا که نمی توانید به سخنان من گوش دهید. ۴۴ شما فرزندان پدر تان شیطان هستید و آرزوهای پدر خود را بجا می آورید. شیطان از اول قاتل بود و در حقیقت ریشه نداشت زیرا هیچ حقیقتی در او نیست. وقتی دروغ می گوید، از ذاتش سخن می گوید، زیرا او دروغگو و پدر تمام دروغگویان است. ۴۵ چون من حقیقت را به شما می گویم، به من ایمان نمی آورید. ۴۶ کدام یک از شما می تواند ثابت کند که من گناهی را مرتکب شده ام؟ پس اگر من حقیقت را می گویم، چرا سخنان مرا قبول نمی کنید؟ ۴۷ کسی که از خداست، کلام خدا را قبول می کند اما شما قبول نمی کنید، زیرا از خدا نیستید.»
۴۸ سپس یهودیان در جواب او گفتند: «آیا درست نگفتیم که تو سامری هستی و روح شیطانی داری؟» ۴۹ عیسی گفت: «من روح شیطانی ندارم بلکه پدر خود را احترام می کنم، ولی شما مرا احترام نمی کنید. ۵۰ من در تلاش جلال دادن خود نیستم، کس دیگری وجود دارد که طالب آن است و او قضاوت می کند. ۵۱ به یقین به شما می گویم، اگر کسی از سخنان من پیروی کند، هرگز نخواهد مُرد.» ۵۲ پس یهودیان به او گفتند: «حالا یقین پیدا کردیم که تو روح شیطانی داری. ابراهیم و همۀ پیامبران مُردند، ولی تو می گویی: «اگر کسی از سخنان من پیروی کند هرگز نخواهد مُرد.» ۵۳ آیا تو از پدر ما ابراهیم و همۀ پیامبران که مُردند، بزرگتر هستی؟ تو خود را چه کسی می دانی؟» ۵۴ عیسی جواب داد: «اگر من خود را جلال دهم، این جلال ارزشی ندارد، آن کسی که مرا جلال می بخشد، پدر من است، همان کسی که شما می گویید، او خدای ماست. ۵۵ شما هنوز او را نشناخته اید اما من او را می شناسم و اگر می گفتم که او را نمی شناسم، مانند شما دروغگو می بودم، ولی من او را می شناسم و از کلام او پیروی می کنم. ۵۶ پدر شما ابراهیم شادمانی می کرد که روز آمدن مرا ببیند. او آن روز را دید و خوشحال شد.» ۵۷ پس یهودیان به او گفتند: «تو هنوز پنجاه ساله نشدی و ابراهیم را دیده ای؟» ۵۸ عیسی به ایشان گفت: «به یقین بدانید پیش از آن که ابراهیم پیدا شود، «من هستم».» ۵۹ پس آنها سنگ برداشتند که عیسی را سنگسار کنند، ولی او از نظر مردم دور شد و خانۀ خدا را ترک کرد.